یک نفر از سبزه زاران می نوشت
از صفای چشمه ساران می نوشت
در کویر اضطراب زندگی
از سخاوتهای باران می نوشت
در میان وحشت سرمای دی
در زمستان از بهاران می نوشت
نور امیدش به دل تابیده بود
از حمایتهای یاران می نوشت
کاش دل ها مثل او مانند او
از شکوه روز باران می نوشت
سروده :سعید ملک زایی
برای من عجب تو ساده بودی
پری بودی ولی افتاده بودی
غزل پژمرده شد وقتی که رفتی
تو شادی را برایش زاده بودی
دلم لبریز دردم با که گویم
برای درد دل آماده بودی
کسی حرفی نزد تا باز گردم
تو تنها منتظر در جاده بودی
چوشیشه صاف بودی من شکستم
برای من عجب تو ساده بودی
میگن سه موقع دعا برآورده میشه:
یکی وقت غروب
یکی زیر بارون
یکی هم وقتی دلی میشکنه
من وقت غروب زیر بارون با دلی شکسته دعا کردم خدایا هیچ دلی نشکنه...
بخون آوازکی تو شور و دشتی . که دل پر شوره امشب
یکی تو صحنه یادم نشسته . که از من دوره امشب
به زیر گنبد آبی احساس . یکی بود و یکی هست
قسم به قصه های عاشقونه . دلم تنگ کسی هست
دلم تنگ کسی هست...
کسی که قصه ناب نگاهو . یه مهتاب شب به من داد
از اون شب تو همه شبهای مهتاب
به یادش خوابم او شد
به زیر گنبد آبی احساس . یکی بود و یکی هست
قسم به قصه های عاشقونه . دلم تنگ کسی هست
دلم تنگ کسی هست...
همون که کوچه بن بست عشقو
به نام دلگشا خوند
منو به خونه گرم دلش برد
دلو عاشقسرا خوند
همون که کوچه بن بست عشقو
به نام دلگشا خوند
منو به خونه گرم دلش برد
دلو عاشقسرا خوند
تو اون کوچه که اسمش که دلگشا بود
دلم تنگ کسی هست
تو اون خونه که اسمش عاشقسرا بود
دلم تنگ کسی هست
دلم تنگ است.. دلم میسوزد از، باغی که میسوزد ..
دلم گرفته ای دوست،
هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها من
ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک به من
هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من
عشق چیست که همه ازآن میگویند :
ع:عبرت زندگی
ش:شلاق زمانه
ق:قصاص روزگار
ولی افسوس وصدافسوس
شلاق زمانه راخوردم قصاص روزگار را کشیدم
ولی عبرت نگرفتم...
هزاران سال است که قاصدک میرود، میچرخد و میرود، میرقصد و میرود و همه
میدانند که او با خود خبری داد.
ساکت و ساده و سبک بود؛ قاصدکی که داشت میرفت. فرشتهای به او رسید و چیزی گفت.
قاصدک بیتاب شد و هزار بار چرخید و چرخید و چرخید. قاصدک رو بهفرشته کرد و
گفت: اما
شانههای من ظریف است. زیر بار این خبر میشکند. مننازکتر از آنم که پیامی این
چنین
بزرگ را با خود ببرم.
فرشته گفت: درست است، آن چه تو باید بر دوش بکشی ناممکن است و سنگین؛ حتی
برای
کوه. اما تومیتوانی، زیرا قرار است بیقرار باشی. فرشته گفت: فراموش نکن. نام تو
قاصدک
است و هر قاصدکی یک پیام رسان.
آنوقت فرشته خبر را به قاصدک داد و رفت و قاصدک ماند
و خبری دشوار که بویازل و ابد میداد.
حالا هزاران سال است که قاصدک میرود، میچرخد و میرود، میرقصد و میرود و همه
میدانند که او با خود خبری داد.
دیروز قاصدکی به حوالی پنجرهاتآمده بود. خبری آورده بود و تو یادت رفته بود که هر
قاصدکی یک پیام آور است. پنجره بسته بود، تو نشنیدی و او رد شد. اما اگر باز هم قاصدکی را
دیدی، دیگر نگذار که بیخبر بگذارد و برود. از او بپرس چه بود آن خبری که روزی فرشتهای به
او گفت و او این همه بیقرار شد.
(عرفان نظر آهاری)
واسه رسیدن به تو دیگه چیکار کنم؟
اخه چقدر خودم جلوی تو خار کنم
اخه چند بار دیگه میخوای دلمو بشکنی
توی خوابم نمیبینم که تو مال منی
طفلی دلم چقدر نشست پای تو گریه کرد
اخر چی شد نصیبش تنها یک نگاه سرد
نزار تنها بمونم همیشه با گریه هام
توروخدا بیا و یه کاری بکن برام
دل دیوونه منو کسی نمی تونه ببینه که شده در به در
دل دیوونه منو کسی نمی تونه ببینه زده به سیم آخرو
واسه رسیدن به تو دیگه چیکار کنم؟
آخه چقدر خودم جلوی تو خار کنم
آخه چند بار دیگه میخوای دلم بشکنی
توی خوابم نمیبینم که تو مال منی
طفلی دلم چقدر نشست پای تو گریه کرد
اخر چی شد نصیبش تنها یک نگاه سرد
نزار تنها بمونم همیشه با گریه هام
توروخدا بیا بیا یه کاری بکن برام
به خدا اشکی نمونده دلم انگاری غروبه
همه زندگیم خزونه
دل دیونه من کسی نمی نوته ببینه که شده
در به در
دل دیونه من کسی نمی تونه ببینه زده به سیم آخرو
از تو گذشتم چون نمی تونم ببینم اشکت رو
از تو گذشتم چون نمی تونم بمونم پیش تو
از تو گذشتم چون نمی خواستم باشم مدیون تو
از تو گذشتم چون نمی تونم بمونم پای تو
فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ [الروم : 50] به آثار رحمت خدا بنگر چگونه زمین را بعد از مرگش زنده می کند البته بدانسان مرده ها را زنده می کند و او بر هر چیزی تواناست
نوروز فصل بهار فصل رویش و زنده شدن طبیعت آغاز روز نو و تبیین آیات خدا بر همه موحدان آیین ابراهیم حنیف مبارک