دلتنگی ٬ عاشقانه٬ حس بر انگیز
دلتنگی ٬ عاشقانه٬ حس بر انگیز

دلتنگی ٬ عاشقانه٬ حس بر انگیز

Zahedan City

با دلی از درد نوشت ...

می روم خسته و افسرده وزار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه ی خویش

می روم که در آن نقطه ی دور

شست وشویش دهم از رنگ گناه 


شست وشویش دهم ازلکه ی عشق

  

زین همه خواهش بیچا و تباه

می روم تا ز تو دورش سازم 


زتو ای جلوه ی امید محال 


می برم زنده به گورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال  

ناله می لرزد می رقصد اشک  

آه بگذار که بگریزم من  

از تو ای چشمه ی جوشان گناه  

شاید آن به که بپرهیزم من  

به خدا غنچه ی شادی بودم  

دست عشق آمد وازشاخم چید  

شعله ی آه شدم صد افسوس  

که لبم باز بر آن لب نرسید  

عاقبت بند سفر پایم بست  

می روم خنده به لب خونین دل  

می روم از دل من دست بدار  

ای امید عبث بی حاصل 


(فروغ فرخزاد)

 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد