-
یاد من باشد فردا دم صبح ...
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1395 22:57
یاد من باشد فردا دم صبح جور دیگر باشم بد نگویم به هوا، آب ، زمین مهربان باشم، با مردم شهر و فراموش کنم، هر چه گذشت خانه ی دل، بتکانم ازغم و به دستمالی از جنس گذشت ، بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل مشت را باز کنم، تا که دستی گردد و به لبخندی خوش دست در دست زمان بگذارم یاد من باشد فردا دم صبح به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم...
-
وسایل مورد نیاز برای خوابگاه دانشجویی
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1395 22:36
سلام به دانشجویانی که به تازگی در دانشگاه قبول شده اند و متقاضی استفاده از خوابگاه دانشجویی هستند ضمن عرض تبریک و آرزوی موفقیت باید عرض کنم برای استفاده از خوابگاه و داشتن یک زندگی دانشجویی بی دغدغه به یک سری وسایل نیاز دارین که براتون عرض میکنم : این وسایلو من به چند گروه مختلف دسته بندی کردم تا نظم و ترتیب برقرار...
-
یافته هایت را با باخته هایت مقایسه کن ...
شنبه 5 تیرماه سال 1395 02:48
-
کسی که تو رو نمی خواد ...
دوشنبه 3 آذرماه سال 1393 00:07
کسی که تورو نمیخواد نمیخواد دیگه... خودتو خورد نکن... تو خودت بشکن... غصه بخور اما آویزون نشووو... برو... ی روزی دلش واست تنگ میشه... ی روزی واس تک تک کارات نگرانیات گیرات دلش تنگ میشه... بی صدا برو... ی روز جای خالیتو حس میکنه... برووو... یروز تنها ارزوش میشی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 مهرماه سال 1393 12:20
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . برای عشق بمیر...
-
ساده نرو ...
جمعه 11 مهرماه سال 1393 11:28
همیشه آنقدر ساده نرو و مگذر لااقل نگاهی به پشت سرت کن شاید کسی در پی تو می دود و نامت را با صدای بی صدایی فریاد می زند و تو … هیچ وقت او را ندیده ای . . .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 مهرماه سال 1392 19:11
هی فلانی ! دیگر هوای برگرداندنت را ندارم … هرجا که دلت میخواهد برو … فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری … و اما من … بر نمیگردم که هیچ ! عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم، که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!
-
یار از دل من خبر ندارد ...
جمعه 11 مردادماه سال 1392 18:38
یار از دل من خبر ندارد یا آه دلم اثر ندارد یا موسم صبر من خزان شد یا نخل امید،بر ندارد یا تیر تو بگذرد نهانی یا سینه دل سپر ندارد
-
هر جا که سفر کردم تو همسفرم بودی ...
جمعه 11 مردادماه سال 1392 18:35
هر جا که سفر کردم تو همسفرم بودی وز هر طرفی رفتم تو راهبرم بودی با هر که سخن گفتم پاسخ ز تو بشنفتم بر هر که نظر کردم تو در نظرم بودی در صبحدم عشرت همدوش تو می رفتم در شامگه غربت بالین سرم بودی در خنده ی من چون ناز در کنج لبم خفتی در گریه من چون اشک در چشم ترم بودی آواز چو می خواندم سوز تو بسازم بود پرواز چو می کردم تو...
-
ای بت بی رحم شکارت منم ...
جمعه 11 مردادماه سال 1392 18:27
ای بت بی رحم شکارت منم رشته بیانداز تو در گردنم تیر بیانداز که من در هوا گیرم و در سینه کنم جابجا تیر تو را بر دل و جان جای دهم تا تسلی دل شیدا دهم چشم فتانت که فسون می کند این دلکم غرقه ی خون می کند جان منی پیش رقیبان مرو یکه و تنها به گلستان مرو پیش من آی تا که فدایت شوم کشته ی یک لحظه نگاهت شوم
-
با دلی از درد نوشت ...
جمعه 10 خردادماه سال 1392 14:56
می روم خسته و افسرده وزار سوی منزلگه ویرانه ی خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه ی خویش می روم که در آن نقطه ی دور شست وشویش دهم از رنگ گناه شست وشویش دهم ازلکه ی عشق زین همه خواهش بیچا و تباه می روم تا ز تو دورش سازم زتو ای جلوه ی امید محال می برم زنده به گورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال ناله می...
-
شعری از فروغ فرخ زاد نوشت ...
جمعه 10 خردادماه سال 1392 14:15
آه ای مرد که لبهای مرا از شرار بوسه ها سوزانده ای هیچ در عمق دو چشم خامشم راز این دیوانگی را خوانده ای؟ هیچ میدانی که من در قلب خویش نقشی از عشق تو پنهان داشتم؟ هیچ میدانی کز این عشق نهان آتشی سوزنده بر جان داشتم؟ گفته اند آن زن زنی دیوانه است کز لبانش بوسه آسان می دهد آری اما بوسه از لبهای تو بر لبان مرده ام جان...
-
از مجنون نوشت ...
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1392 11:05
شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او گفت یارب از چه خوارم کرده ای ؟ برصلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشعه ی عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست .آنم می زنی...
-
از جدایی نوشت ...
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 06:45
طلسم با تو بودن را شکستند به سوگ آرزوهایم نشستند علیرغمی که دیدند گریه ام را چه سدیکه میان ما نبستند علاج دل دوایش دار کردند نمیدانی که این مردم چه پستند هزاران نقشه ی سمی کشیدند نفهمیدم به دنبال چه هستند چو بین ما جدایی آفریدند سکوت بی تو بودن را شکستند
-
از دل نوشت ...
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 06:44
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟ کجا روم که راهی به گلشنی ندانم که دیده برگشودم به کنج تنگنا من نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها من ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من! نه چشم دل به سویی، نه باده...
-
از دل خوشی های روزگار نوشت ...
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 06:43
یک نفر از سبزه زاران می نوشت از صفای چشمه ساران می نوشت در کویر اضطراب زندگی از سخاوتهای باران می نوشت در میان وحشت سرمای دی در زمستان از بهاران می نوشت نور امیدش به دل تابیده بود از حمایتهای یاران می نوشت کاش دل ها مثل او مانند او از شکوه روز باران می نوشت سروده :سعید ملک زایی
-
از ساده بودن نوشت ...
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 06:41
برای من عجب تو ساده بودی پری بودی ولی افتاده بودی غزل پژمرده شد وقتی که رفتی تو شادی را برایش زاده بودی دلم لبریز دردم با که گویم برای درد دل آماده بودی کسی حرفی نزد تا باز گردم تو تنها منتظر در جاده بودی چوشیشه صاف بودی من شکستم برای من عجب تو ساده بودی
-
از دل شکستن نوشت ...
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 06:41
میگن سه موقع دعا برآورده میشه: یکی وقت غروب یکی زیر بارون یکی هم وقتی دلی میشکنه من وقت غروب زیر بارون با دلی شکسته دعا کردم خدایا هیچ دلی نشکنه...
-
از کوچه ی دل گشا نوشت ...
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 06:40
بخون آوازکی تو شور و دشتی . که دل پر شوره امشب یکی تو صحنه یادم نشسته . که از من دوره امشب به زیر گنبد آبی احساس . یکی بود و یکی هست قسم به قصه های عاشقونه . دلم تنگ کسی هست دلم تنگ کسی هست... کسی که قصه ناب نگاهو . یه مهتاب شب به من داد از اون شب تو همه شبهای مهتاب به یادش خوابم او شد به زیر گنبد آبی احساس . یکی بود...
-
دختر کنجکاوی بپرسید عشق چیست ...
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1392 08:14
دختری کنجکاو می پرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟ دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست پدرش گفت: بچه ساکت باشبی ادب! این به تو نیامده است رهروی گفت: کوچه ای بن بست سالکی گفت: راه پر خم و پیچ در کلاس سخن معلم گفت:عین و شین است و قاف، دیگر هیچ دلبری گفت: شوخی لوسی است...
-
صدای باران ...
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1392 08:03
صدای بــاران زیبا ترین ترانه ی ” خــداست “ که طنینش زندگی را برای ما زیبا تر می کند نکند فقط به گل آلودی کفش هایمان بیندیشیم . . .
-
دلم تنگ است ...
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1392 07:58
دلم تنگ است.. دلم میسوزد از، باغی که میسوزد .. نه دیداری.. نه ، بیداری.. نه دستی ، از سر یاری. مرا اشفته میدارد، چنین اشفته بازاری.
-
دلم گرفته ای دوست ...
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1392 07:55
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟ کجا روم که راهی به گلشنی ندانم که دیده برگشودم به کنج تنگنا من نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها من ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من! نه چشم دل به سویی، نه باده...
-
از استادی پرسدند : آیا قلبی که شکسته ...
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1392 07:44
از استادی پرسیدﻧﺪ :ﺁﯾﺎ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﺩ؟ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ. ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :ﺁﯾﺎ ﺷﻤﺎ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯾﺪ؟ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :ﺁﯾﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯾﺪ؟
-
عشق چیست؟
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1392 07:42
عشق چیست که همه ازآن میگویند : ع:عبرت زندگی ش:شلاق زمانه ق:قصاص روزگار ولی افسوس وصدافسوس شلاق زمانه راخوردم قصاص روزگار را کشیدم ولی عبرت نگرفتم...
-
زندگی به سان دیوان شعریست ...
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1392 02:44
زندگی به سان دیوان شعریست با تولدت آغاز و با مرگ پایان می پذیرد سعی کن شعر زیبایی باشی به گوش سرنوشت
-
حکایت قاصدک ...
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1392 00:44
هزاران سال است که قاصدک میرود، میچرخد و میرود، میرقصد و میرود و همه میدانند که او با خود خبری داد. ساکت و ساده و سبک بود؛ قاصدکی که داشت میرفت. فرشتهای به او رسید و چیزی گفت. قاصدک بیتاب شد و هزار بار چرخید و چرخید و چرخید. قاصدک رو بهفرشته کرد و گفت: اما شانههای من ظریف است. زیر بار...
-
حالا تو کجای ... امید نوری (متن کامل)
شنبه 3 فروردینماه سال 1392 18:13
واسه رسیدن به تو دیگه چیکار کنم؟ اخه چقدر خودم جلوی تو خار کنم اخه چند بار دیگه میخوای دلمو بشکنی توی خوابم نمیبینم که تو مال منی طفلی دلم چقدر نشست پای تو گریه کرد اخر چی شد نصیبش تنها یک نگاه سرد نزار تنها بمونم همیشه با گریه هام توروخدا بیا و یه کاری بکن برام دل دیوونه منو کسی نمی تونه ببینه که شده در به در دل...
-
حکایت دروغ و حقیقت ...
جمعه 2 فروردینماه سال 1392 00:02
روزی دروغ به حقیقت گفت : مــــیل داری با هم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم ؟ حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد . . . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد . دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او را پوشید و رفت . . . از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس...
-
سال نو مبارک ...
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1392 06:43
فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ [الروم : 50] به آثار رحمت خدا بنگر چگونه زمین را بعد از مرگش زنده می کند البته بدانسان مرده ها را زنده می کند و او بر هر چیزی تواناست نوروز فصل بهار فصل رویش و زنده شدن...